جواب معرکه
### انشای اول
امروز صبح وقتی از خواب بیدار شدم، تصمیم گرفتم که به مدرسه بروم. قبل از رفتن، ناهارم را آماده کردم. در یخچال ماست خوشمزهای داشتم که آن را به همراه یک ساندویچ برای ناهار برداشتم. وقتی به مدرسه رسیدم، متوجه شدم که یکی از لنگههای کفشم را فراموش کردهام و فقط یک لنگه را به پا دارم. این موضوع باعث شد که کمی خجالت بکشم.
در کلاس، معلم تکلیف جدیدی برای ما تعیین کرد. او از ما خواست که درباره حیوانات مختلف تحقیق کنیم. من تصمیم گرفتم درباره هزار پا بنویسم. این موجودات جالب با پاهای زیادشان همیشه توجه من را جلب کردهاند. در نهایت، روز خوبی را گذراندم و امیدوارم فردا لنگه کفشهایم را فراموش نکنم!
### انشای دوم
دیروز بعد از ظهر، به خانه برگشتم و متوجه شدم که ناهارم را فراموش کردهام. به یخچال نگاه کردم و دیدم که فقط یک ماست باقی مانده است. با خودم فکر کردم که چطور میتوانم با یک ماست، یک ناهار کامل درست کنم.
سپس به یاد تکلیف مدرسهام افتادم. معلم از ما خواسته بود که درباره زندگی موجودات مختلف بنویسیم. من تصمیم گرفتم درباره هزار پا تحقیق کنم. این موجودات با پاهای زیادشان همیشه برایم جالب بودهاند. در حین نوشتن، به یاد لنگه کفشهایی افتادم که همیشه در خانه گم میشوند.
در نهایت، با یک ماست و یک تحقیق درباره هزار پا، روزم را به پایان رساندم و امیدوارم که فردا روز بهتری باشد.
تاج یادت نره